• اندازه فونت

بیلمزیدیم دؤنگه لر وار،‌ دؤنوم وار

بیلمزیدیم دؤنگه لر وار،‌ دؤنوم وار

آنها که تجلیلش کرده بودند پاسخ سلامش را هم نمی‌دادند. مهربان(!) همسایگانش هم از زخم زبان زدن فروگذاری نکردند. حالش بد بود.

پایگاه خبری تحلیلی واژه – مجید پالوایه: پنجاه ساله بود، هنرمند چوب، تابلوهای مینیاتوری با چوب می‌ساخت. برای خودش استاد بود. از همان کودکی کار کرده بود، آنقدر به چوب علاقه داشت که تجربی را ول کرده بود و چسبیده بود به چوب.

تابلو ساخته بود، فروخته بود. بارها جایزه گرفته بود. تجلیل شده بود. اسم و رسم به هم زده بود. با مکافات برای خودش مغازه‌ای خریده بود. روزگارش بد نبود، گذران زندگی برایش هرچند سخت ولی ممکن بود. اما زمانه برایش نقشه‌ها داشت. وقتی کرونا آمد بیماری پشت بیماری چسبید به وجودش. زندگی اش عوض شد، مغازه را هزینه درمان کرد. حالش که خوب شد بیکار شد.

آنها که تجلیلش کرده بودند پاسخ سلامش را هم نمی‌دادند. مهربان(!) همسایگانش هم از زخم زبان زدن فروگذاری نکردند. حالش بد بود. روبرویم ایستاد، چشمانش پُر بود. زور میزد گریه نکند غرورش نشکند، انگار به روزهای پرفروغ گذشته می‌اندیشید. روزهایی که اگر ادامه داشت باید من جوان تر استاد خطابش می‌کردم.

سختی‌های چند ساله روح هنرمندش را تغییر داده بود تا نشکند. دنبال کار بود. چند دقیقه گپ زدیم، انگار زندگی آوار شد روی سرش. گفتم کار هست، اما حقوقش ۱۰، ۱۲ تومن بیشتر نیست، گفت نصفش را هم بدند کار می‌کنم. پاسخش مرا ویران کرد. می‌خواستم به حال این روزهای جفتمان زار بزنم که هنرمندش برای شش تومن حقوق التماس می‌کند. با دوستی صحبت کردم، شاید برایش کار پیدا شود، قول مساعد گرفتم، از شادی مثل کودکان ۱۰ ساله میخواست بالا و پایین بپرد. لبخندش مثل شراب‌خواری بود که شراب ۱۰۰ ساله میخورد، از اعماق وجودش بود، خداحافظی کرد، از خوشحالی پیدا کردن کار راه رفتنش را گم کرده بود. رفت.

دلم برای خودم و خودش سوخت، کاش برایش کار پیدا شود… کاش، مسببش کیست نمی‌دانم ولی روزگار غریبیست نازنین

 

به پیج اینستاگرام ، کانال تلگرام  و ایتا “واژه” بپیوندید.

خبرهای مرتبط