به گزارش واژه، رسول بهروش، روزنامهنگار، در یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: «روز اولی که دراگان اسکوچیچ سرمربی تیم ملی شد، با توجه به رزومه او چنین انتخابی قابل قبول به نظر نمیرسید. تنها چیزی که میتوانست کمی منتقدان را آرام کند، این بود که اگر مربی کروات روی نیمکت تیم ملی نمینشست، این افتخار نصیب علی دایی یا امیر قلعهنویی میشد. کارنامه هر دو بزرگوار در تیم ملی مشخص است و به علاوه در رده باشگاهی هم سالهاست طعم موفقیت را نچشیدهاند. اسکوچیچ اما غیر از رزومه ضعیف یک ایراد دیگر هم داشت؛ این که بدون تعارف بخشی از آدمهای حلقه اطراف او را چهرههای نهچندان موجه رسانهای یا نقلوانتقالاتی تشکیل میدادند. این شائبه وجود دارد که حتی برخی انتخابها در چند فهرست تیم ملی ناشی از همین مسئله بوده باشد. این اشکالات وجود داشت و چهبسا هنوز هم ادامه داشته باشد اما منصفانه و صادقانه باید گفت جهنمی که در ایران برای اسکوچیچ درست کردهاند، رنگ و بوی یک ناسپاسی بزرگ و یک مظلومکشی تاریخی را دارد. هرگز نمیشد تصور کرد روزی یک مربی روی نیمکت تیم ملی ایران چنین نتایجی بگیرد و بعد این طور از چپ و راست به او یورش ببرند. اوضاع آن قدر مضحک و مصنوعی است که گاهی آدم تصور میکند دارد یک فیلم کارتونی تخیلی میبیند!
مسخره است! هر بردی که تیم ملی به دست میآورد به خلاقیت بازیکنان یا قضا و قدر و قدرت رمالان و جادوگران ربط داده میشود اما کوچکترین لغزشی، تام و تمام مال دراگان اسکوچیچ نگونبخت است. زمانی حتی لاییانداختن وحید امیری به جرارد پیکه هم دستاورد کادر فنی فهیم تیم ملی بود اما امروز اگر همان وحید میدرخشد، به خودش ربط دارد و اسکوچیچ کارهای نیست. صبح تا شب ظالمانه از بازی بدون تاکتیک تیم ملی گله میکنند اما یادشان نیست عادل فردوسیپور دقیقه ۱۵ بازی با مراکش التماس میکرد داور سوت پایان مسابقه را بزند. یادشان رفته چین را جلوی ۱۲۰ هزار نفر با یکی از زورکیترین گلهای تاریخ فوتبال ایران بردیم، با ترکمنستان مساوی کردیم و به لبنان باختیم. یادشان نیست مالدیو را فقط با یک گل شکست دادیم و در فتحالفتوحمان یعنی برتری بر کره جنوبی هم عمدتا تیمی بودیم که مطلق و وحشتناک در حال دفاع بود. حالا فشار واردکردن بر همان کره و دو بار لرزاندن تیر دروازهاش را قبول ندارند و در رثای مربی رفته، آواز «تو ای پری کجایی» سر میدهند.
کیروش حتما مربی خوبی بود و خدمات قابل توجهی به فوتبال ایران داشت اما طوری وانمود میشود که انگار مربی پرتغالی از قداستی فرازمینی برخوردار بود و کوچ او از ایران، به منزله مرگ فوتبال در ایران است. اگر دست اینها باشد، تیم ملی را کاملا تعطیل میکنند و تا ابد در سوگ آن یار سفر کرده مینشینند. در غیر این صورت، این همه یورش ناجوانمردانه به مردی که این نتایج درخشان را گرفته و بدون حتی یک اردو یا بازی تدارکاتی در آستانه رقمزدن آسانترین صعود تاریخ به جام جهانی است، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ بعد از بازی با لبنان روی جلد روزنامههای ورزشی و سیاسی بهندرت حتی یک تیتر کوچک تحسینآمیز در مورد تیم ملی به چشم میخورد. این خشکدستی تاریخی در تمجید از یک تیم برنده را مقایسه میکنم با مثلا برتری سال ۹۱ ایران بر ازبکستان در مسابقهای بهشدت ناسزاوارانه. در روزی با تک گل دقیقه ۹۰ خلعتبری بردیم که ازبکستان ۹۰ دقیقه روی دروازه ما آتش ریخت و یک گل سالمشان را هم داور ندید اما چه حماسهها در مورد آن پیروزی ساخته شد. آیا ما هنوز همان مردمانیم؟ آیا ما همان مردمی هستیم که در جام جهانی اخیر بعد از هر سه نتیجه ممکن در فوتبال یعنی برد، باخت و مساوی به خیابانها ریختیم و جشن گرفتیم؟ چه خبر شده است؟
اصلا تمجید و قدرشناسی پیشکش! بدون شک رکورد هتاکی به یک مربی در دوران اسکوچیچ شکسته شده. در لحظه انتخابش به عنوان سرمربی تیم ملی علیرضا منصوریان روی آنتن زنده تلویزیون با زنندهترین ادبیات ممکن او را مورد انتقاد قرار داد. داریم از آدمی حرف میزنیم که پنج سال است مربی هر تیمی شده با ناکامی آنجا را ترک کرده و تیمگرفتن او در این شرایط، جزو شگفتیهای فوتبال ایران به شمار میآید. بدتر این که حتی روند موفقیتآمیز اسکوچیچ هم قضاوتها را معتدلتر نکرد؛ چنان که علی دایی، اسطوره فوتبال ایران، ۴۸ ساعت پیش از بازی با لبنان هر چه از دهانش درمیآید نثار سرمربی این تیم میکند. دایی بازیکن تاج سر بود اما دایی مربی چه کرده که امروز به رزومه اسکو پیله میکند؟ نصف تیمهایی که شهریار هدایتشان را پذیرفت، امروز از صفحه روزگار محو شدهاند. آیا تاریخ «غریبگزی» بالاتر از این را سراغ دارد؟
فضا طوری است که انگار اسکوچیچ به زور شمشیر یا با توپ و تفنگ و تانک نیمکت تیم ملی را تصاحب کرده است. او دزد باشد یا دلال و خردهپا، درست یا غلط، ما در ایران از این مربی دعوت به همکاری کردهایم و او پذیرفته؛ دیگر چرا شخصیتش را خرد میکنید؟ عجیبتر این که اسکوچیچ تمام این پرخاشهای کلامی را بیپاسخ میگذارد و حتی یک لحظه از دایره ادب و وقار خارج نمیشود. در همین تیم ملی سرمربی داشتیم که در هر بیانیهای این و آن را مار و سوسک و عقرب خطاب میکرد و علی کریمی را «بزدل» میخواند. همین مربی برای اعلام فهرست ملیپوشان از صفحه شخصیاش در فیسبوک استفاده میکرد و سایت فدراسیون را به هیچ میانگاشت. انگار اما آن رفتارها برای گروهی در ایران مقبولتر از سکون و سکوت اسکو بوده است.
به تمام مقدسات عالم سوگند اگر اسکوچیچ این تیم را قهرمان جام جهانی هم کند، باز موضع خصمانه یک عده تعدیل نخواهد شد. اینها ایمان داشتند فوتبال ملی ایران بعد از جدایی کارلوس کیروش به پایان خواهد رسید و با بدبختی و فلاکت به همه تیمهای متوسط عربی خواهیم باخت. حالا هم پذیرش این که آن پیشبینی متعصبانه یکسره غلط از آب درآمده و یک نفر با قیمت ۱۰ برابر کمتر از او و با یکهزارم ناز و ادا و جنگ و دعواهای کیروش این قدر موفق شده، مایه عذاب این جماعت است. حتی در مورد «بهترین نسل تاریخ فوتبال ایران» هم به شدت غلو میکنند. خودشان بهتر میدانند تیم ۹۸ با عابدزاده و خاکپور و زرینچه و مهدویکیا و استیلی و کریم و دایی و خداداد یا تیم ۲۰۰۶ با یحیی و رحمان رضایی و کیا و کعبی و نکونام و زندی و آندو و کریمی و … یک سر و گردن از این تیم بالاتر بودند. اعتراف تلخی است اما شاید حق ما، همان شیاد «نجیب» خوانده شدهای مثل مارک ویلموتس باشد که تیغمان بزند، ریشخندمان کند و برود دنبال زندگیاش. در غیر این صورت کسی را که ارزان و کمتوقع در حال کار است، چنین ترور شخصیت نمیکردیم. کاش یک روز پی میبردیم لذت این مظلومکشی در چیست که در همه عرصهها عادت به تکرار تاریخی آن داریم.»
* انتشار این یادداشت هرگز به معنی تأیید محتوای آن نیست و هدف از این کار گسترش اطلاعرسانی است.