پایگاه خبری تحلیلی واژه – قمر طالبی: آرمان، ۲۹ ساله و مهندس نرمافزار است، میگوید: «وقتی دانشگاه را تمام کردم، احساس می کردم دنیا در مشت من است، اما الان گاهی احساس می کنم دارم درجا میزنم.»
مهاجرت برای آرمان نمادی از امید است. او در این باره می گوید: «اگر بروم، احساس می کنم یک شانس واقعی برای شروع دوباره دارم.»
سارا، ۲۵ ساله و فارغالتحصیل علوم اجتماعی روایت متفاوتی دارد. او بارها دیده است که پویایی سیاسی و اجتماعی حول زندگی جوانان کم است. او می گوید: «خیلی ها فکر می کنند نسل ما بیتفاوت است اما مشکل ما خستگی است، این حس که صدایمان شنیده نمیشود.» برای سارا، تصمیم گیری درباره ازدواج یا آینده شریک زندگی هم دشوار شده، چون شرایط اقتصادی و اجتماعی جدی است و آینده بسیار نامطمئن.
مهران، ۳۱ ساله و مربی ورزشی، تجربه ی ماندن و رفتن را ترکیب کرده است. او مدتی در خارج از کشور زندگی کرده اما بعد از مدتی برگشته است. او می گوید: «دیدم که ماندن گزینه ای است، اما وقتی برگشتم، حس کردم نه فضای کافی برای رشد هست و نه آرامش کامل برای رفتن.» مهران از احساس انزوا حرف می زند: «گاهی فکر می کنم در این جامعه نمی توانم کاملاً نقشی داشته باشم، نه در تصمیم گیری عمومی، نه در گفتگوهای جدی.»
زوال امید اجتماعی
برای درک بهتر این وضعیت با مریم موسوی، جامعه شناس و پژوهشگر حوزه جوانان به گفت و گو نشستیم. او معتقد است، آنچه امروز در میان جوانان ایرانی شکل گرفته، فراتر از یک ناامیدی ساده است. موسوی می گوید: «این یک بحران امید اجتماعی است؛ یعنی جوانان دیگر احساس نمی کنند که به طور جمعی در ساختن آینده سهم دارند.»
به گفته او، امید اجتماعی به معنای باور به امکان مشارکت، تغییر و آینده است. وقتی این باور ضعیف شود، جوانان انگیزه شان را برای سرمایه گذاری روی زندگی شان از دست می دهند.
موسوی یکی از دلایل عمده را بی عدالتی ساختاری می داند و تصریح می کند: «وقتی فساد، تبعیض یا رانت دیده شود، وقتی نهادهای مدنی پاسخگوی مطالبات جوانان نیستند، اینکه جوان احساس کند صدایش شنیده می شود تا حد زیادی کاهش می یابد.»
موسوی یکی دیگر از ابعاد بحران امید، فشار روانی مداوم عنوان و توضیح می دهد: «جوانانی که بلاتکلیف اند، بار سنگینی روی دوششان دارند؛ نگرانی شغلی، اقتصادی، ازدواج، آینده. این بار باعث اضطراب، خستگی و گاهی احساس معلق بودن در زندگی می شود. به جای مبارزه دائمی، بسیاری تصمیم می گیرند، کنار بکشند. نه لزوما اعتراض پرشور بلکه انزوایی که نوعی محافظت خودکار است.»
پیامدهای اجتماعی و اقتصادی بحران امید اجتماعی
این جامعه شناس ادامه می دهد: «بحران امید اجتماعی پیامدهای عملی دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت. فرار مغزها و مهاجرت نخبگان یکی از این پیامدهاست. جوانان تحصیلکرده، وقتی آینده را در ایران نامطمئن می بینند، گزینه مهاجرت را جدی تر می گیرند.»
موسوی هشدار می دهد که این روند ممکن است به از دست دادن سرمایه انسانی مهم برای کشور منجر شود.
او کاهش مشارکت مدنی را از دیکر پیامدهای این بحران عنوان و اضافه می کند: «کسانی که احساس می کنند نمی توانند تاثیر بگذارند، کمتر در انجمن ها، سازمان های مردم نهاد یا فعالیت های سیاسی شرکت می کنند. در نتیجه سرمایه اجتماعی جوانان ضعیف تر می شود.
به گفته او، فشار بلاتکلیفی اجتماعی ممکن است در بلند مدت به مشکلات جدی روانی نظیر اضطراب، افسردگی، احساس تنهایی و حتی ناامیدی عمیق تر تبدیل شود.
این جامعه شناس در ادامه سخنانش مجموعه ای از راهکارهای عملی را برای بهبود وضعیت این قشر مطرح می کند و می گوید: «نخستین گام تقویت نهادهای مشارکتی است. نهادهایی که فراتر از نمادسازی عمل کنند و امکان مشارکت واقعی جوانان در تصمیم گیری های محلی و ملی را فراهم آورند.»
او با بیان اینکه ایجاد فرصتهای اقتصادی پایدار نیز ضرورتی جدی است، تأکید می کند: «سرمایه گذاری در کارآفرینی جوانان، حمایت از طرحهای نوآورانه و توسعه مشاغل با امنیت شغلی بیشتر می تواند چشم انداز آینده را برای این قشر بهبود دهد.»
موسوی همچنین می گوید که جامعه به بازسازی گفتمان اجتماعی نیاز دارد و رسانه ها، دانشگاه ها و نهادهای فرهنگی باید روایت هایی واقعبینانه اما امیدبخش تولید کنند؛ روایت هایی که به باور او نشان دهند آینده قابل شکل دهی است.
او در پایان می گوید: «جوانان باید از پشتیبانی روانی و آموزشی برخوردار شوند و مراکز مشاوره، دانشگاه ها و سازمانهای مدنی لازم است مهارتهایی مانند تاب آوری، مدیریت اضطراب و طراحی مسیر زندگی را به آنان ارائه کنند.»
آری بلاتکلیفی اجتماعی در میان جوانان ایرانی مسأله ای پیچیده و عمیق است؛ نه فقط یک نگرانی فردی بلکه بحرانی که ریشه در ساختارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد. جوانانی مثل آرمان، سارا و مهران نمونه هایی هستند از نسلی که امیدش را از دست نداده، اما به شدت در جست و جوی راهی است برای معنا دادن به زندگی، برای مشارکت واقعی و برای آینده ای که بتوان آن را ساخت. این وضعیت غیرقابل تغییر نیست؛ با برنامه ریزی، مشارکت و توجه جدی به صدای جوانان می توان امید را دوباره زنده کرد. اما نادیده گرفتن این صداها بهایی سنگین خواهد داشت؛ بهایی که نه فقط نسل جوان بلکه کل جامعه آن را خواهد پرداخت.
انتهای پیام
به اینستاگرام، تلگرام، ایتا و روبیکای واژه بپیوندید.

