پایگاه خبری واژه – مجید پالوایه: این آخرین دیالوگ ستارخان در تئاتر اتابک پارکینین تراژدیسی، به کارگردانی سیروس مصطفی است که چند سال قبل در چند شهر ایران و چند کشور دیگر روی صحنه رفت و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. این دیالوگها برگرفته از وصیتنامه مردی است که سردار ملی نام گرفته و سهمش از روزگار ما تنها تابلوی چند خیابان و کوچه است. دو یادگار ستارخان؛ یعنی خانهاش در تبریز و تختهسنگی سیاه در «شهرری» که زیر آن آرمیده به دست فراموشی سپرده شدهاند.
ستارخان چگونه به امیرخیزی آمد؟
ستار در ٢٨ مهر ١٢٤٥ در روستای بیشک ورزقان که امروزه به آن «سردار کندی» میگویند به دنیا آمد. برادر بزرگش، اسماعیل، در ایام جوانی به دستور حاکم وقت به دلیل مخالفت با شاه دستگیر و اعدام شد. پس از این حادثه بود که حاجحسن همراه خانواده به محله امیرهقیز (امیرخیزی) تبریز مهاجرت کرد. ستارخان پس از حضور در تبریز به عیاری پرداخت. پدرش قبل از مرگ وصیت کرد او انتقام برادرش را از قاجارها بگیرد.
آغاز استبداد صغیر
وقتی کلنل لیاخوف به دستور محمدعلیشاه، مجلس را به توپ بست و تعدادی از نمایندگان، ازجمله میرزا ابراهیم آقاصبا، نماینده تبریز، را به شهادت رساند، ستارخان در تبریز به این وقایع اعتراض کرد. او در ١١ماه استبداد صغیر، رهبری مجاهدین تبریز، ارامنه و قفقازیها را برعهده داشت و مقاومتی طاقتفرسا را به همراهی مردم تبریز که او را رهبر خود میدانستند رقم زد. ستارخان و باقرخان در این دوران اقدام به مذاکره با یکدیگر کردند و نتیجه این مذاکرات همراهی آنها با یکدیگر شد.
وقتی با موافقت انگلیس و محمدعلیشاه، قوای روس به سمت تبریز حرکت کردند، ستارخان و دیگر مجاهدین برای رفع بهانه تجاوز در تلگرافی خطاب به محمدعلیشاه نوشتند: «شاه بهجای پدر و توده بهجای فرزندان است، اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد، نباید همسایگان پا به میان گذارند. ما هرچه میخواستیم از آن درمیگذریم و شهر را به اعلیحضرت میسپاریم. هر رفتاری که با ما میخواهند بکنند و اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند». محمدعلیشاه پس از این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد؛ اما روسها وارد تبریز شدند، ستارخان حاضر نشد از دولت روس اطاعت کند. در منابع آمده ستارخان به کنسول روس که میخواست پرچم سفید را به سردر خانه خود بزند، گفت: «جناب کنسول! من میخواهم هفت دولت زیر سایه بیرق ایران باشد، شما میخواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!»
سفر به تهران
هفتم ربیعالاول ۱۳۲۸ هجریقمری، ستارخان و باقرخان به دعوت محمدعلیشاه راهی تهران شدند. در بین راه از این دو مجاهد آزادی استقبال باشکوهی شد؛ هنگام ورود به تهران، نیمی از شهر برای استقبال به باغ مهرآباد شتافتند. آنها یک ماه میهمان دولت بودند؛ اما به دلیل وجود سربازان، دولت باغ اتابک را به اسکان ستارخان و یارانش اختصاص داد. پس از اسکان مجاهدان، مجلس طرحی را تصویب کرد که به موجب آن تمامی مجاهدان و مبارزان غیرنظامی، ازجمله افراد ستارخان و خود او باید سلاحهای خود را تحویل میدادند؛ اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. این اتفاق باعث شد بین نیروهای دولتی و یاران ستارخان در باغ اتابک درگیری مسلحانه روی دهد که در نتیجه تیری به پای ستارخان اصابت کرد؛ پس از بهبودی، انتظار میرفت ستارخان به تبریز بازگردد؛ اما هرگز این اجازه داده نشد. او در ٢٥ آبان ١٢٩٣ درحالیکه ٤٨ساله بود، درگذشت. از ستارخان در تبریز فقط چند سلاح و یک خانه به یادگار مانده است؛ تجهیزات او در خانه مشروطه نگهداری میشود. صمد سردارینیا، مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر آذربایجان، گفته: از آنجا که دولت استعماری روسیه از مبارزات ستارخان و باقرخان ضد نیروهای آنان خاطره خوبی نداشت، سه روز پس از عاشورای سال١٣٣٠ هجریقمری (دیماه ١٢٩٠ شمسی) با گلولههای توپ، خانه این دو سردار بزرگ مشروطه را با خاک یکسان کرد.
قبر ستارخان
پس از درگذشت «ستارخان» و باوجود وصیت به دوستان و خانوادهاش برای تدفین وی در تبریز، پیکر وی در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری تشییع و به خاک سپرده شد.
در طول سالهای اخیر، نوادگان ستارخان تلاش کردهاند تا پیکر او را با کسب مجوزهای شرعی از مراجع تقلید به تبریز منتقل کنند، ولی تاکنون این اتفاق رخ نداده است.
در سال 93 در جریان بازسازی باغ طوطی، سنگ قبر ستارخان تخریب شد که در جریان حضور فاطمه دانشور، عضو چهارمین شورای شهر تهران، در شورای شهر تبریز، به این اتفاق اعتراض شد. باوجود وعده مسئولان درباره ساخت مقبره ستارخان در باغ طوطی، هنوز این اتفاق رخ نداده است. با وجود درخواست های متعدد برای انتقال سنگ قبر قدیمی ستارخان به تبریز نیز هنوز اقدامی در این خصوص صورت نگرفته است.
خانه ستارخان
دومین یادگار ستارخان در تبریز است؛ خانهای در محله امیرهقیز که برخی آن را قلب وقایع مشروطه مینامند و حالا هیچ نشانی از آن دوران در این محله وجود ندارد، جز سه نشان؛ یک مسجد، یک حمام و خانه سردار که روسها پس از تصرف تبریز آن خانه را با دینامیت منفجر کردند؛ خانهای که نتیجه ستارخان درباره آن گفته بود: «این خانه از سوی عمه سردار به فردی فروخته شده بود که بعدها با فوت او 700 متر از این خانه هزارمتری به افراد دیگری فروخته شده بود که حالا از خانه تنها ٣٠٠ متر باقی مانده است».
با تلاش بسیاری از افراد، این خانه ثبت و حفظ شد، اما در سال ٨٩، تراب محمدی، رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان، از واگذاری این خانه برای استفاده اداری کمیسیون حقوق بشر اسلامی خبر داده و گفته بود: خانه ستارخان بهعنوان نماد مبارزات آزادیخواهانه این سردار بزرگ مشروطیت میتواند محل مناسبی برای فعالیتهای بشردوستانه کمیسیون حقوق بشر اسلامی باشد.
او گفته بود: «نحوه استفاده از این مکان بهگونهای تعریف شده که مانع از بازدید علاقهمندان از خانه ستارخان نشود»، اما اتفاقی رخ نداد. پس از انتخاب تبریز بهعنوان پایتخت گردشگری جهان اسلام در سال 2018، مرتضی آبدار، مدیرکل میراث فرهنگی استان، از اخطار به کمیسیون حقوق بشر اسلامی برای بازکردن درهای این خانه روی گردشگران خبر داده بود؛ آبدار گفته بود اگر این اتفاق نیفتد، مدیریت این خانه از کمیسیون حقوق بشر اسلامی گرفته خواهد شد.
این خانه پس از کش و قوص های فراوان از کمیسیون گرفته شد تا در آن پس از سال ها به روی گردشگران باز شود.
شهرداری نیز متعهد شد تا با تملک خانه های اطراف، مجموعه ای در خور نام ستارخان ایجاد شود. با وجود آنکه پروژه تعطیل نشده ولی روند اجرایی آن با کندی پیش می رود.
به پیج اینستاگرام ، کانال تلگرام و ایتا “واژه” بپیوندید.