به گزارش واژه، «اشکان افشار، مدرس بینالمللی نجات در ارتفاع، میگوید گاهی این عملیات در روز به چند مورد هم میرسد که به فرسودهشدن و آسیبهای روحی و جسمی این داوطلبان میانجامد. داوطلبانی که بیادعا و بدون دریافت دستمزد و تنها بهواسطه تخصصی که دارند، مسئولیت نجات جان دیگران را به عهده میگیرند.
با آغاز همهگیری کرونا و بستهشدن اماکن ورزشی، کوهستانهای شمال تهران یا ارتفاعات مازندران از پررفتوآمدترین نقاط کشور برای ورزشکاران، کوهنوردان و طبیعتگردان بود. بهترین نقطه برای این که رخوت خانهنشینی را ترک کنند، از هوای پاک کوهستان استفاده کنند و البته ورزشی هم کرده باشند. اما همه کسانی که دل به کوهستان میزنند نه آموزشی دیدهاند و نه تجهیزات مناسب برای کوهنوردی دارند. همین مسأله باعث شده که داوطلبان امداد و نجات کوهستان هم متحمل سختی بیشتری شوند. حالا میشود درک کرد امداد و نجات در ارتفاع با چه سختیهایی روبهروست. شاید شنیدن این سختیها باعث شود کسانی که چشمبسته وارد کوهستان میشوند، سراغ آموزش بروند و به هشدارها اهمیت بیشتری بدهند.
اگر یک بار برای قدمزدن یا ورزش به منطقهای کوهستانی رفته باشید خوب میدانید که راهرفتن در کورهراههای کوهستانی احتیاج به توان بدنی و تمرکز بالا دارد. حالا فرض کنید در همان راه قرار باشد فردی مصدوم را جابهجا کنید. یکی از سختترین کارها برای یک امدادگر کوهستان جابهجایی مصدوم یا پیکر بیجان افراد است. البرز مولانا، مربی نجات فدراسیون کوهنوردی، راحتترین راه برای جابهجایی مصدوم یا متوفی را هلیکوپتر میداند اما بلندشدن هلیکوپتر به آب و هوا بستگی دارد، به تاریک یا روشنبودن یا نقطه امن فرود و این باعث میشود بسیار کم برای نجات از آن استفاده کنند. مولانا از حادثهای در علمکوه میگوید که در آن به علت جداشدن سنگ از دیواره یک نفر فوت کرد و فرد دیگر با سینه شکافته و خونریزی در کوه مانده بودند: «منطقه بالای چهار هزار متر بود و از قاطر هم برای حملونقل نمیشد استفاده کرد. ما مجبور شدیم بعد از بستن سینه فرد سه ساعت راه برویم و از دیواره بگذریم تا به محل امنی برای آمدن هلیکوپتر برسیم. اگر در آن اتفاق هلیکوپتر نیامده بود، حتماً یک نفر دیگر هم فوت میکرد اما در ۹۰ درصد مواقع هلیکوپتر در کار نیست و ما مجبوریم از «بسکت» استفاده کنیم که همان برانکارد است.»
این راه یکی از سختترین راههای انتقال مجروح یا متوفی است. از طرفی باید یک برانکارد را تا ارتفاع بالا با پای پیاده حمل کنید و بعد از گذاشتن فرد داخل آن دوباره همه راه را برگردید: «اگر مصدوم آسیب نخاعی و گردن یا لگن باشد، از بسکت استفاده میکنیم که سخت و پردردسر است. اگر فرد فوت شده باشد، بسیار سنگینتر است و دست برای جابهجایی خسته و زخمی میشود. مجبور میشویم بارها دست را جابهجا کنیم، به عقب و جلو برویم یا بسکت را پایین بگذاریم و دوباره راه بیفتیم. این کار به حدی سخت است که تنها احساس مسئولیت میطلبد.»
فکر کنید با این همه مشقت فرد را به جاده میرسانید و تازه خانواده فرد داغدار یا نگران با چه وضعیتی روبهرو میشوند و چه کسی در دسترستر از داوطلبان که داغ دل را بر سر آنها آوار کنند: «یک بار بعد از شنیدن اتفاق تمام راه کوهستانی را برای رسیدن به مصدوم دویدم و ۴۰ دقیقه عملیات احیا را بهتنهایی انجام دادم اما فرد از دست رفته بود و بعد از رساندن متوفی به جاده، خانواده به من میگفتند: چرا زودتر نرسیدی؟ توهین شنیدم اما واقعیت این است که با تجهیزات شخصی رفته بودم و از زندگی شخصی خودم زده بودم. چند روز بعد مادر آن فرد زنگ زد، از من پرسید میخواهم خرج ازدواج فرزندم را بدهم تجهیزات بخرم چه بخرم؟ گفتم هلیکوپتر ولی آن قدر داغدار بود که متوجه نشد و گفت میخرم. در نهایت پنج ست کامل امداد خرید و به پنج نقطه مازندران دادیم که داوطلبان برای تکمیل تجهیزات قبل از عملیات زمان کمتری از دست بدهند.»
تنها ماندن با فردی در حال جاندادن در سکوت کوهستان چه به روز انسان میآورد؟ مولانا میگوید: «راستش بعد از چند عملیات خسته میشوی، وقتی میبینی یک عده تجهیزات دارند و حقوقبگیر هستند اما کاری از دستشان برنمیآید. به خودت میآیی، میبینی خودت این راه را انتخاب کردهای و باید بروی. دیدن خود مرده حس آدم را به زندگی عوض میکند. شاید آن لحظه که داری آسیب میبینی، حس نکنی و فکر کنی بعد از چند روز از یادت میرود ولی واقعیت این نیست. سال گذشته یک سنگنورد سقوط کرد و من احیا انجام دادم و او را تا هلیکوپتر رساندم چون از آشناها بود. اما تا یک سال نتوانستم سنگنوردی کنم چون واقعاً روی ذهنم تأثیر گذاشته بود.»
اشکان افشار ۳۳ ساله است. مسئول عملیات و فرمانده سابق امداد و نجات کوهستان که از اواخر سال ۸۳ تا الان با هلال احمر همکاری داشته است. او بیش از ۵۰۰ عملیات امداد و نجات در همه نقاط کوهستانی شمال کشور انجام داده است. او امداد را از ۱۴ سالگی و زیر نظر برادر بزرگترش که در این زمینه متخصص بود، شروع کرد. او هم یکی از سختترین کارها در امداد را حمل میداند. از ازدیاد کوهنوردان در این دو ساله همهگیری کرونا میگوید که باعث بیشترشدن عملیات شده است: «هر پنجشنبه یا جمعه در شمال تهران باید ۳۰ نفر آمادهباش باشند اما حالا در مجموع حول و حوش ۱۶ نفر هستند. برای انتقال چهار ساعته یک مصدوم ۱۲ نفر لازم است. حالا شما تصور کنید اگر راه بیشتر باشد چقدر به داوطلب بیشتر نیاز داریم. ما هر هفته حادثه داریم. خاطرم هست سال ۸۴ یا ۸۵ ماهی یک یا دو مأموریت میرفتیم که نیاز به حمل و امداد داشتیم. اما حالا هر هفته مأموریت داریم و گاهی پیش میآید در یک روز پنج مأموریت با همان نفرات میرویم.»
او سختترین لحظات سالها کارش را زمانی میداند که بعد از بازنگشتن فرد مصدوم به زندگی احیا را متوقف کرده است: «آدمهای زیادی زیر دست من فوت کردهاند. بعضی وقتها خانواده هم حضور داشتهاند و باید آن لحظه در کنار خانواده فرد اعلام میکردم که احیا ممکن نیست. این لحظات، لحظات بسیار سختی است و بیشتر از هر چیزی به لحاظ روحی به من آسیب وارد کرده. متأسفانه ما مشاوری هم نداشتیم که بعد از این حوادث با آنها حرف بزنیم و فکر میکنم این مشکل برای همه بچهها وجود دارد.»
او عشق به مردم را تنها انگیزه این کار میداند.
نکته مهمی که در حرفهای این امدادگران وجود دارد کمبود تجهیزات برای امدادرسانی است. بسیاری از آنان از امکانات شخصی برای رفتن به عملیات استفاده میکنند. همه اینها در کنار توقع مردم از داوطلبان، کار را سختتر میکند؛ در حالی که در کشورهای دیگر شرکتهای خصوصی با پرداخت هزینه بالا این امدادگران را استخدام میکنند تا با سرعت و کیفیت بهترین روند امداد و نجات را برای در کوه ماندگان انجام دهند.»