• اندازه فونت
شاعر «سالخیم سویودون ساچلارینی وورمازلار»:

شعر من از یک جنین سقط‌شده آغاز شد/ نبود نقد ادبی در تبریز، بزرگ‌ترین درد ادبیات آذربایجان است

شعر من از یک جنین سقط‌شده آغاز شد/ نبود نقد ادبی در تبریز، بزرگ‌ترین درد ادبیات آذربایجان است

در این اثر، درد و رنج یک جنین سقط‌شده با دردهای شهر تبریز کهن و شاعری که پنجاه بار خزان را تجربه کرده، درهم آمیخته است. همین آشناپنداری و پیوند میان رنج فردی و جمعی، برای مخاطب جذاب است. خواننده می‌تواند در ذهن خود این دردها را حس کند و به واکاوی آن‌ها بپردازد. همین ویژگی، در کنار زبان ساده و موسیقی پیوسته شعر، سبب شده این کتاب کوچک و کم‌حجم، تأثیری ژرف و تازه بر جای گذارد.

شاعر و نویسنده‌ای که از دل خاطره‌ای تلخ در کودکی، شعری آفریده که چهل سال بعد، درختی از جنس درد، تأمل و معنا بر آن روییده است. جعفر پوررضوی در کتاب تازه‌اش «سالخیم سویودون ساچلارینی وورمازلار»، مرز میان واقعیت و خیال، زندگی و مرگ، خاطره و فلسفه را به هم آمیخته و از دل آن شعری یک‌تکه و پیوسته خلق کرده که نه تنها تجربه‌ای تازه در شعر ترکی معاصر به‌شمار می‌رود، بلکه ذهن و احساس خواننده را تا آخرین صفحه با خود می‌برد.

این کتاب، حاصل تأملات شاعر درباره سؤالی است که از کودکی در ذهنش ریشه دوانده: «چرا من زنده‌ام و او نه؟» پرسشی که در گذر زمان، از یک تصویر در گورستان متروکه آغاز می‌شود و در قالب شعری سربست، به گفت‌وگویی میان شاعر و جهان بدل می‌گردد.

در این گفت‌وگو، جعفر پوررضوی از چگونگی شکل‌گیری این اثر، تجربه نوشتن در قالبی متفاوت، بازخورد مخاطبان، و البته از دغدغه بزرگش ـ نبود نقد در فضای ادبی تبریز و آذربایجان ـ سخن می‌گوید. گفت‌وگویی صمیمی، اندیشمندانه و پر از نکته‌هایی که از مسیر چهل‌ساله پختگی شاعر حکایت دارد.

گفت‌وگو از: احمد حسن‌نژاد

▪️موضوع کتاب جدیدتان چیست؟

موضوع کتاب، جنبه‌ای اجتماعی دارد. در واقع، کتاب «سالخیم سویودون ساچلارینی وورمازلار» مجموعه‌ای از روایت‌هاست که از دنیای درونی و بیرونی شاعر سرچشمه می‌گیرد؛ روایت‌هایی که همگی به یک واقعه و صحنه به‌یادماندنی از چهل سال پیش پیوند خورده‌اند.

▪️یعنی محور اصلی کتاب، بر پایه یک اتفاق قدیمی شکل گرفته است؟

بله، داستان کتاب به حدود چهل سال پیش بازمی‌گردد؛ زمانی که من تنها هشت سال داشتم و بیشتر اوقات خود را با دوستانم در قبرستان قدیمی و متروکه محله‌مان می‌گذراندیم. در یکی از همان روزها، در نزدیکی غسالخانه‌ مخروبه گورستان، بقچه‌ای سرخ‌رنگ پیدا کردیم. در خیال کودکانه‌مان گمان می‌کردیم گنجی پنهان یافته‌ایم، اما وقتی بقچه را گشودیم، با پیکر جنینی سقط‌شده روبه‌رو شدیم؛ جنینی که تقریباً کامل بود و اندکی تا تولدش فاصله داشت.

آن تصویر در ذهنم ماندگار شد. هرچند در ابتدا اهمیت چندانی برایم نداشت، اما هرچه بزرگ‌تر شدم، پرسش‌های گوناگونی در ذهنم شکل گرفت. هر بار که با کسی هم‌صحبت می‌شدم، ناخودآگاه این فکر در ذهنم می‌چرخید که اگر آن جنین زنده می‌ماند، شاید همین فرد روبه‌رویم بود. دائم از خود می‌پرسیدم چه عاملی سبب شد تا حق حیات از او گرفته شود؟ به کدام گناه باید چنین سرنوشتی می‌یافت؟ چرا من زنده‌ام و او نه؟ حتی گاه تصور می‌کردم شاید جای من و آن جنین می‌توانست عوض شود.

این پرسش‌ها سال به سال در ذهنم انباشته شد تا سرانجام، پس از چهار دهه، در قالب همین شعر و کتاب تبلور یافت.

▪️عنوان کتاب، استعاره جالبی دارد. در آن، شاخه‌های بید مجنون به گیسوان دخترکان تشبیه شده‌اند که اگر کوتاه شوند، گویی زیبایی یا حتی حیات خود را از دست می‌دهند. درباره این تصویرسازی توضیح می‌دهید؟

چند سال پس از آن ماجرا، به دلیل شغل پدرم به دزفول نقل مکان کردیم. سال‌ها بعد، وقتی دوباره به تبریز بازگشتم، دیگر اثری از آن قبرستان قدیمی نبود؛ جایش را پارکی تازه، گرفته بود. برای یافتن مکان سابق غسالخانه وارد پارک شدم. درست در همان محل، درختی از نوع بید مجنون -سالخیم سویود- قد برافراشته بود.

به‌محض دیدن آن درخت، خاطرات کودکی و تصویر آن جنین سقط‌شده در ذهنم زنده شد. شاخه‌های بید مجنون همچون گیسوان دخترکی از هر سو آویزان بود و سایه‌اش محوطه غسالخانه پیشین را دربر گرفته بود. همان‌جا بود که عنوان کتاب در ذهنم شکل گرفت؛ شاخه‌هایی که اگر کوتاه شوند، نه‌تنها زیبایی، بلکه یاد و جانِ آن خاطره را نیز از میان می‌برند.

▪️تا جایی که می‌دانم اغلب اشعار شما در قالب کلاسیک و سنتی سروده شده‌اند. چه شد که برای این کتاب قالب آزاد و سربست را برگزیدید؟

پیش‌تر یک‌بار درباره همین موضوع و خاطره، شعری سربست به زبان فارسی سروده بودم با عنوان «شهر پایمالستان». زمانی که نگارش «سالخیم سویودون ساچلارینی وورمازلار» را آغاز کردم، باز هم مضمون در قالب سربست در ذهنم شکل گرفت و من نیز همان مسیر را ادامه دادم، البته این بار به زبان ترکی.

هرچند شعر از موسیقی و وزن درونی خاص خود برخوردار بود و می‌توانست در قالب کلاسیک نیز نوشته شود، اما چنین نشد. باور دارم هر شعر، قالب ویژه خود را پیدا می‌کند؛ نیازی به تحمیل یا زور زدن نیست. این شعر نیز چهل سال در ذهن و ضمیر من ریشه دوانده بود و پس از سال‌ها، در هیئت شعری سربست بر صفحه می‌نشست.

▪️ظاهراً برای این کتاب مراسم رونمایی هم برگزار کرده‌اید. استقبال شاعران و نویسندگان چگونه بود؟

در واقع، قصد ما برگزاری یک آیین رسمی رونمایی نبود. بیشتر می‌خواستیم بهانه‌ای باشد برای دیدار دوباره دوستان، گفت‌وگو، شعرخوانی و شنیدن شعر. با این حال، جمع بسیار دل‌نشینی شکل گرفت؛ ده‌ها شاعر، نویسنده و حتی هنرمند حوزه‌های نقاشی و کاریکاتور از سراسر تبریز حضور یافتند. در میان آنان، شاعران و اعضای انجمن‌های ادبی، به‌ویژه کسانی که در گذشته در انجمن‌های مجموعه مقبره‌الشعرا فعالیت می‌نمودند، حضوری پررنگ‌تر داشتند.

▪️اکنون که چند هفته از آن مراسم گذشته، ارزیابی شما از بازخورد کتاب میان مخاطبان چیست؟

چه آنان که کتاب را تهیه و مطالعه کرده‌اند و چه سخنرانانی که در آیین رونمایی درباره‌اش صحبت کردند، همگی به نوعی از محتوای کتاب و ساختارش تمجید کرده‌اند. با وجود آن‌که شعر کتاب یکپارچه و پیوسته است، تقریباً همه خوانندگان گفته‌اند توانسته‌اند آن را در یک نشست و بدون وقفه بخوانند. اگر این سخنان از سر تعارف نباشد، می‌توان گفت کتاب توانسته جذابیت و کشش خاصی برای مخاطبان ایجاد کند، به‌گونه‌ای که آنان را ساعتی تمام درگیر خود کرده است.

▪️به نظر شما راز این جذابیت و به تعبیر خودتان، گیرایی کتاب در چیست؟

به گمانم نخستین عامل، سادگی زبان شعر است. زبان کتاب بسیار روان و به‌دور از پیچیدگی‌های مرسوم در برخی آثار شعر ترکی معاصر است. همین سادگی، مطالعه آن را برای همه، حتی نوآموزان زبان ترکی، آسان و لذت‌بخش کرده است.

عامل دوم، موسیقی جاری در شعر است؛ موسیقی‌ای درونی که در سراسر اثر بدون وقفه جریان دارد و مانع خستگی خواننده می‌شود.

اما به باور من، آنچه بیش از این دو عامل، باعث مقبولیت کتاب شده، محتوای آن است. در این اثر، درد و رنج یک جنین سقط‌شده با دردهای شهر تبریز کهن و شاعری که پنجاه بار خزان را تجربه کرده، درهم آمیخته است. همین آشناپنداری و پیوند میان رنج فردی و جمعی، برای مخاطب جذاب است. خواننده می‌تواند در ذهن خود این دردها را حس کند و به واکاوی آن‌ها بپردازد. همین ویژگی، در کنار زبان ساده و موسیقی پیوسته شعر، سبب شده این کتاب کوچک و کم‌حجم، تأثیری ژرف و تازه بر جای گذارد.

▪️کتاب «سالخیم سویودون ساچلارینی وورمازلار» چه جایگاهی در میان آثار شما دارد؟

این کتاب برای من از جنبه‌های گوناگون ارزشمند است. زخمی چهل‌ساله از ذهن و جان مرا باز کرده و التیام داده است. شاید بتوان گفت این اثر، ماندگارترین کار من باشد. هرچند پیش از این نمایشنامه «شافاق‌لی بنووشه‌لر» را که اثری سمبولیک در قالب پوئماست نوشته‌ام، اما این کتاب را بر همه آثار پیشین خود ترجیح می‌دهم.

▪️آیا نکته ناگفته‌ای درباره این کتاب هست که بخواهید مخاطبان در جریان آن قرار گیرند؟

می‌خواهم به مسئله‌ای اشاره کنم که متأسفانه کمتر بدان پرداخته می‌شود؛ و آن فقدان نقد ادبی در تبریز و آذربایجان است. متأسفانه نقد آثار ادبی در تبریز تقریباً بی‌مفهوم است و تلاش‌های من و برخی دوستان برای جا انداختن فرهنگ نقد، چندان به نتیجه نرسیده است.

به باور من، هر اثر هنری که ساختار درست و انسجام داشته باشد، شایسته نقد است. برای نقد یک اثر هم الزامی نیست جلسات رسمی برگزار شود؛ هر خواننده، نویسنده یا هنرمندی می‌تواند از زاویه دید خود آن را تحلیل کند و نکاتی را ببیند که شاید از نظر خالق اثر پنهان مانده باشد.

کتاب‌ها نوشته و چاپ می‌شوند، اما اغلب پس از خوانده شدن، پرونده‌شان بسته می‌شود؛ مگر آن‌که مورد نقد قرار گیرند و نقاط ضعف و قوت‌شان شناخته شود. تنها در این صورت است که نویسنده می‌تواند از تجربه آثار پیشین خود در خلق آثار بعدی بهره‌مند گردد.

▪️در رابطه با همین کتاب اخیرتان، تاکنون نقدی به دست‌تان رسیده است؟

تا این لحظه، نقد مکتوب یا مفصلی درباره این کتاب منتشر نشده است؛ جز یادداشت کوتاهی از خانم حشمتی که در صفحه‌ اینستاگرام‌شان منتشر کردند. همچنین شنیده‌ام آقای محمد رمضانی، از نویسندگان تبریزی، نقدی بر این اثر نوشته‌اند که احتمالاً به‌زودی در نشریه غروب منتشر خواهد شد.

▪️در روند دریافت مجوز، چاپ و انتشار کتاب، با مشکل یا اتفاق خاصی روبه‌رو نشدید؟

در حال حاضر، بزرگ‌ترین مشکل نویسندگان در ایران، هزینه‌های سنگین چاپ و انتشار است که متأسفانه بیشتر اوقات خودِ مؤلف باید پرداخت کند. این مسئله تقریباً به امری عادی برای اهل قلم تبدیل شده است.

اما نکته‌ی جالبی که در جریان اخذ مجوز این کتاب پیش آمد، مربوط به بخش فیپای آن بود. همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم، شعر این کتاب یک‌تکه و پیوسته است. تا امروز نمونه‌ای از شعر سربست با چنین حجم و امتدادی ندیده‌ام. محتوای این اثر در قالب یک شعر پیوسته‌ ۱۴۶ صفحه‌ای سروده شده و همین امر سبب شد کارشناسان ارشاد در ثبت و طبقه‌بندی آن دچار تردید شوند؛ نمی‌دانستند این قالب را دقیقاً چه بنامند.

▪️اگر خودتان مأمور انتخاب عنوانی برای قالب شعری این کتاب باشید، چه نامی را پیشنهاد می‌کنید؟

از نظر من قالب شعر، همان سربست است و نیازی به نام تازه ندارد. با این حال، این اثر ویژگی خاصی دارد که آن را از دیگر شعرهای سربست متمایز می‌کند. هرچند شعر یک‌تکه است، اما در قالب پوئما هم نمی‌گنجد، زیرا روایت خطی و کامل ندارد. راوی در این شعر، همچون انسانی که با خود سخن می‌گوید، جسته‌گریخته روایت می‌کند؛ نه از آغاز به پایان، بلکه در رفت‌وبرگشت میان خاطرات و تأملات.

اگر قرار باشد عنوانی متمایز بر آن نهاده شود، شاید بتوان نام «سربست پیوسته» را برگزید؛ شعری متشکل از چند پاره سربست که با رشته‌ای نامرئی به هم پیوند خورده‌اند. در این کتاب، آن رشته پیونددهنده همان شاخه‌های آویزان درخت بید و تصویر جنین سقط‌شده است.

▪️بی‌تردید این کتاب نه نخستین اثر شماست و نه آخرین. بفرمایید در حال حاضر چه آثاری در دست تألیف و آماده چاپ دارید؟

در حال حاضر روی یک پوئمای مذهبی و آیینی کار می‌کنم که روایت آن از لحظه‌ خروج حضرت ابوالفضل العباس(ع) از خیمه‌ها تا رسیدن خبر شهادت ایشان و آمدن حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) بر بالین ایشان را دربر می‌گیرد. این مجموعه در قالب غزل‌ـ‌مثنوی سروده می‌شود و تاکنون حدود ۱۳۰۰ بیت از آن آماده شده است.

علاوه بر این، دو اثر در ژانر وحشت دارم؛ یکی رمان و دیگری داستان کوتاه، هر دو به زبان ترکی. با توجه به خلأ رمان ترکی در ژانر وحشت در ادبیات آذربایجان، انگیزه زیادی برای تکمیل و چاپ آن‌ها دارم و امیدوارم به‌زودی منتشر شوند.

اثر دیگری نیز در ژانر فانتزی و برای گروه سنی نوجوان نوشته‌ام که آماده انتشار است.

همچنین رمانی نیمه‌تمام درباره زینب‌پاشا در دست دارم که تاکنون چهار فصل آن نوشته شده است. البته این رمان مستقیماً به زندگی تاریخی زینب‌پاشا، مبارز تبریزی دوران مشروطه، نمی‌پردازد، بلکه با الهام از شخصیت او، داستانی نیمه‌تخیلی و امروزی را روایت می‌کند که رویدادهایش در زمان حال اتفاق می‌افتد.

گذشته از این‌ها، مجموعه غزلیات و اشعار ترکی من نیز آماده‌ چاپ است؛ مجموعه‌ای که بخش عمده سروده‌های سال‌های گذشته‌ام را در بر می‌گیرد و می‌توان گفت عصاره اندیشه، احساس و تجربه درونی من در میان سطور آن متجلی است

خبرهای مرتبط